زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
از سـن کـودکـی شده غـم آشـنـای من بـاد خـزان وزیـده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بـالا گرفـته کـار دل و گـریـههای من خاک مزار من ز جفا بینصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امـام غـریبی، غـریب نیست گـریـه کـنـید اهـل مِـنـا در عـزای من اهـل زمانه غـصه به قـلـبم رسانـدهاند بر روح و جان من غم و غربت چشاندهاند من را به روی مرکب سَمّی نشاندهاند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من از کودکی رسیده به من چهرهای کبود در کـربـلا و کوفه و جـولانگـه یهـود از بس که زخـم های تنم در فشار بود مانـده نـشان سلـسله بر جای جای من بر روی خار سخـت مغـیلان دویـدهام از ابن سعـد و حـرمـله طعـنه شنیدهام هـفـتـاد و دو ستـاره بَـر نـیـزه دیـدهام این روضههاست گوشهای از ماجرای من بـازار و ازدحـام نـرفــتـه ز خــاطـرم آتـش ز پـشـت بـام نـرفـتـه ز خاطـرم بـزم حــرامِ شـام نـرفــتـه ز خــاطـرم مانـده ز شام، کرب و بـلایی برای من یـادم نـرفـتـه چـشـم تـرِ عـمّـه زیـنـبـم آتـش گـرفـتـه بـود، پَـر عـمّـه زیـنـبـم یـاد لـبـاس شـعـلـه ور عـــمّـه زیـنـبـم فـریـاد مـیکـشـد جـگـر مـبـتـلای من من روضه خـوان غـربت عمّه رقیهام مـردم شکـست، حُـرمت عـمّه رقـیهام آه... از شـب شـهـادت عـمّـه رقــیـهام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من یاد غروب کربوبلا زار و مـضطرم آن خـاطــرات مـیگـذرد از بــرابــرم یک عـمـر یـاد تـشـنـگی جـدّ اطـهـرم ذکـر حـسـین گـشـته دعـا و نـوای من داغـش برای اهل ولا سیـنه سوز ماند بیحال، زیر خـنجر آن کـینه توز ماند در زیـر آفـتـاب بـیـابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من |